بارانباران، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
آرمانآرمان، تا این لحظه: 4 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

قطره باران

باران ببار که من تشنه باریدنت هستم...

خونه سازی آرمان

باران  جونم ببین دادش کوچولوت چه مهندسی کرده و چه خونه سازی کرده ! من که عاشقش شدم 🥰😍 چقدر این عکستون رو دوست دارم ❤️❤️ دو تا عشق  این عکسای قشنگ رو هم بیانکا از غروب آفتاب از تو بالکن گرفته ! ببین چه غروب قشنگی هست ! این دو تا جوجو عسل رو ببین ❤️❤️ باران این روز رو یادته ؟ چقدر خوش گذشت ! رفتیم تو یه کافه نشستیم واقعا یادش به خیر ❤️ ...
29 شهريور 1402

با هم بودنمون ❤️

به یاد لحظه های قشنگ با هم بودنمون. یادش به خیر چقدر دلم برای اون روز که رفتیم بازار و بعد رفتیم دفتر دایی مهدی تنگ میشه. چه روز خوبی بود. چقدر دلم برای بغل کردنت تنگ میشه. و لعنت به اون کسی که ما رو با هم نمیخواد ...
28 شهريور 1402

بازم کلاس زبان

اینم از کلاس زبان مامان مریم و من همچنان در حال درس خوندن ! کلا معتقد هستم ز گهواره تا گور دانش بجوی😜 خودکارهای خوشگم رو میبینی عاشقشون هستم تو بهم دادی !❤️   ...
28 شهريور 1402

ناهار روز بدون ماشین

امروز بعد از صحبتی که با هم داشتیم. من رفتم پیاده روی جات خیلی خالی بود عزیز دلم.تنهایی  رفتم سمت جنگل و ۶ کیلو متر پیاده روی تند کردم!  برگشتم خونه و یه ناهار خوشمزه درست کردم به اسم کیش لورن 🙂 واقعا جات خالی بود که خیلی خوشمزه شده بود و چون هوا خوب بود تو بالکن ناهار خوردیم و بلاخره یادم بود که برات عکس بگیرم ! خیلی خوشحالم که فراموش نکردم 😃 چون همیشه بعد از تموم کردن غذا یادم میفته 🤪 ...
26 شهريور 1402

تولد الکی

عجب تولدی ! 😆  واسه آرمان یه تولد الکی تو مدرسه گرفتیم ! و یه تولد الکی هم هم تو خونه. متاسفانه دستمال سفره هایی رو که خریده بودم جا گذاشتم تو خونه 🙄 ولی پای سیبش خیلی خوشمزه بود!  سر شمع فوت کردن هم دعوا بود همه چند سری می خواستند فوت کنند ! خلاصه خیلی تولد های ساده  با مزه خنده داری بود !  اینجا هم آقا آرمان ازم خیار خواست فکر کم میخواد بخوره آخه عاشق خیاره، گفت نه میخوام بزارم تو چشمام ! 😜 دخترا می‌کنند ولی من می خوام بدونم چه جوریه ! 😂 چند ثانیه رو چشماش نگه داشت  بعد حوصلش سر رفت گفت بسه ، دیگه می خوام بخورم 😆 ...
23 شهريور 1402

ماسک بازی

از دست تو دختر ! و شیطنت های دخترونت😜 قربونت این ادا ها 🥰 این عکسها مربوط میشه به همون موقع که گوشوارت رو گم کردی  😆 خدا رو شکر بعدش پیدا شد 🙏🥰 ...
19 شهريور 1402

بروکانت

سلام دختر عزیزم خوبی قشنگم؟ خیلی دلم برات تنگ شده و به یادت هستم یه کم سرم شلوغ بود این روزا برای همین نتونستم بهت پیام بدم. امیدوارم خوب باشی. این روزا اینجا هوا گرم شده و برنامه های خیابونی زیادی گذاشتند . امروز رفتیم بیرون و آرمان هم کلی بازی کرد. یه سری عکس برات میزارم بعضی هاش مال امروزه و بعضی هاش برای هفته های پیش.بیشتر دور و بر خونه هستند و عکس های آخر مرکز شهر(گراند پلاس) هستند. اینجا کلیسا هست رفته بودیم مراسم ختم یکی از همسایه ها که چند روز پیش فوت کرده بود. آرمان در حال آب بازی  اومدم از آرمان عکس بگیرم بین بچه ها گم شد!  ...
18 شهريور 1402
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قطره باران می باشد