💙هومهر💙
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
پسر دایی مهدی به دنیا اومد. اسمش هم هومهر است. خیلی پسر بامزه ای هست. از شانس هم دیشب و امروز تو اونجا بودی. دیشب رفتی بیمارستان دیدنش. به جای من ، تو رفتی هو مهر رو دیدی. دوست داشتی شب بمونی که پدرت اجازه نداده.......
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
عزیزم قربونت بزم که دندانها در اومدن. چقدر بزرگ شدی و عوض شدی حسابی. خیلی دلم برات تنگ شده. فقط به ایران اومدن فکر میکنم که ایشالا به سلامتی آرمان یه ماه دیگه به دنیا بیاد و بیاییم و من یه دل سیر بغلت کنم و ببوسمت.
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙 امروز صبح اول با مامان رفتید بازار برای هو مهر و خودت طلا خریدید و کلی گشتید و ظاهرا خیلی هم بهت خوش گذشته بود و بعدش رفتید خونه دایی مهدی تا دوباره هو مهر رو ببینید.
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی