لحظه خدا حافظی
امروز زمانی که با هم تلفن صحبت میکردیم، تلفن قطع شد.
تو داشتی برام از خاطرات روزای آخر با هم بودنمون تعریف میکردی... با جرئیات... خیلی حالم دگرگون شد، تلفن که قطع شد رفتم بغل علی زار زار گریه کردم ...
آخر تیر برای من و تو چقدر درد ناکه ... و یادآوریش سخت تر .
ولی به زودی میگذریم ازش، تبدیل به خاطرات خوب میشه ... آمین
این عکس لحظه خدا حافظی مونه ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی