بارانباران، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
آرمانآرمان، تا این لحظه: 4 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

قطره باران

باران ببار که من تشنه باریدنت هستم...

کوچولوی بیمار

                                               امروز برای نهار مهمون داشتیم. مامانی بی حوصله بودی، تب داشتی. خیلی دلم برات سوخت . هم خودت اذیت شدی هم منو اذیت کردی. از بغلم  پایین نمی اومدی !!! دیشب که خوب نخوابیدی، امروز هم  خیلی گریه کردی. با هزار بدبختی تونستم بخوابونمت. همیشه وقتی مهمون داشته باشیم، تو سر حال و خوشحال هستی. با مهمونا صحبت میکنی ، شیرین زبونی میکنی، اسباب بازی ها تو میاری پهن میکنی ...
23 بهمن 1391

حس مادری

عزیزم  کمتر از یک ماه مونده به تولدت.   دو سال گذشت. اون روز ها فکر میکردم تو پا به دنیای سیاهی میذاری و به خاطر این موضوع همیشه خودم رو سرزنش میکردم.ناراحت و غمگین، نا امید و نگران بودم. چقدر اشتباه میکردم... وجود تو سراسر رحمت است وبخشش. تو به زندگیم روح دادی.تو منو از سیاهی بیرون کشیدی.تو زیباترین احساس رو به من دادی.من معنای واقعی عشق رو تو وجود تو تجربه کردم.  محبت میکنم بی دریغ. تا اخر دنیا عاشقت میمونم بدون توقع. هیچ چشم داشتی ندارم. تمام لحظات زندگیم رو در اختیار تو گذاشتم.بدون غرور عاشقتم. تو رو به خاطر خودت دوست دارم.شب و روز در خدمت تو ام. از وقتی اومدی خودم رو فراموش کردم. تو همه زندگیم  شدی. من خودم...
20 بهمن 1391

مثل خانم ها

به فرشته کوچولوم یاد دادم مثل خانم ها بشینه !! روی مبل میشینه پا رو پا میندازه، دستاشو حلقه میکنه و صاف میشینه !! بعد  به هر کس که اطرافش باشه میگه :من مثل خانما نشستم تو هم مثل خانما بشین !! از بابا و دایی و عمو هم می خواد مثل خانما بشینه !!!       ...
14 بهمن 1391

زمین خوردن

عزیزم چند روز پیش زمین خوردی، خیلی گریه کردی. چشمت این جوری شد. خدا بهمون رحم کرد دخترم.همیشه فرشته ها مواظب کوچولو های نازنازی هستند. به این موضوع ایمان دارم برای همین، این بار و تمام دفعاتی که زمین می خوری و اسیب می بینی، با همه وجودم تو رو به خداوند سپرده ام.همیشه محافظ و نگهدارت باشه.    مامان... ...
14 بهمن 1391

شبانه

یه شب مهتاب ماه میاد تو خواب منو می بره کوچه به کوچه باغ انگوری باغ الوچه دره به دره صحرا به صحرا اون جا که شبا پشت بیشه ها یه پری میاد ترسون و لرزون پاشو می ذاره تو اب چشمه شونه می کنه مویه پریشون...                                     احمد شاملو ...
3 بهمن 1391

از امروز

سلام دختر نازم خیلی وقته که دوست دارم برات وبلاگ بسازم. از همون روزایی که تو دلم بودی و هنوز به دنیا نبودی. متاسفانه انقدر مشکلاتم زیاد بود و انقدر درگیر بودم که موفق نمی شدم ولی بلاخره تونستم و شروع کردم!!! منتظرم باش...
16 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قطره باران می باشد